تاریخچه:
ریچارد بندلر و جان گریندر در دهه 1970 با هدف و انگیزه اصلی این سوال که چرا با وجود تخصص و مهارت برابر بعضی افراد موفق و بعضی ناموفق هستند تحقیقات خود را در این زمینه شروع کردند. این دو نفر، زندگی نوابغی چون میلتون اریکسون (روانپزشک و ابداع کننده هیپنوتیزم اریکسونی) و خانم ویرجینیا ساتیر (بنیانگذار خانواده درمانی)، فریتز پرلز (روان درمانگر موفق) و تعدادی تاجر موفق و مجریان معروف را بررسی کردند و اقدام به شناسایی رفتارها و علل موفقیت آنها در زمینه کاری و زندگی شان نمودند و نهایتا به این نتیجه رسیدند که افراد موفق در زندگی شخصی و حرفه ای، شیوه های خاصی را در زندگی خود بکار میگیرند و رفتارهایی دارند که افراد ناموفق آنها را بکار نمیبرند یا به شیوه دیگری رفتار میکنند. آنها توانستند با استفاده از مدلبرداری، پس از شناسایی این نوع عملکردها و مجزا نمودنشان NLP را شکل دهند. همچنین آنها با تست کردن این اصول و ساختار بر روی جوامعی مثل 2000 دانش آموز دبیرستانی و تعدادی افراد دیگر متوجه شدند با آموزش این رفتارها و عملکردها به دیگران میتوان همان موفقیتها را در زمینههای اقتصادی، ارتباطی، رفتاری و احساسی تکرار نمود.
مقدمه:
NLP مخفف سه کلمه Neuro linguistic Programming به معنی برنامه ریزی عصبی کلامیست. این مبحث به برنامه ریزی ذهن از طریق سیستم عصبی بیانی مربوط می شود.
بطور کلی انسان هر کاری که انجام میدهد نوعی رفتار و هر رفتار طبق نوعی برنامهریزی ذهنی ست. رفتار بر اساس اطلاعاتی شکل میگیرد که از محیط و توسط حواس 5 گانه دریافت شده و بوسیله شبکه عصبی به مغز هدایت شده و در آنجا پردازش (برنامهریزی) میشوند. رفتارهای ایجاد شده توسط سیستم مغز انسان دو دسته هستند: آگاهانه و غیر آگاهانه.
بخش آگاهانه رفتارهای ما که توسط بخش خودآگاه ذهن ما تولید میشوند که خود ما بر آنها کنترل داریم و این بخش فقط 20% از کل رفتارهای ما هستند. اما بیش از 80% رفتارهای ما هستند که ما کنترلی بر آنها نداریم مانند ترس از شب، عدم موفقیت در کار و ... که مسئول تولید کلیه این رفتارها ضمیرناخودآگاه ماست.
هدف ضمیرناخودآگاه ما این است که امنیت، رفاه و آسایش ما همیشه برقرار باشد و طبق این نیاز نهایتا رفتاری ایجاد میشود. گاهی این رفتار ظاهرا درجهت امنیت و رفاه فرد نیست. علت آن رسیدن اطلاعات نادرست به ضمیرناخوآگاه است. در نتیجه رفتار غلط هم ایجاد میگردد.
فعالیت NLP سه شاخه اصلی را شامل میشود:
ارتباطات: برقراری ارتباط خوب و موثر با خود و دیگران و ایجاد اعتماد در مخاطب.
اهداف: هر چیزی یک هدف است مثل راه اندازی یک شغل، عوض کردن خانه، درس خواندن، تصمیم به بهتر نمودن وضعیت روحی و غیره. این بخش از NLP برگرفته از نحوه هدف گذاری نوابغ جهان و همراه با برنامهریزی ذهنی میباشد.
رفع موانع ذهنی: اهداف بخش مهمی از زندگی ما را تشکیل میدهند. اما این اهداف به آسانی بدست نمیآیند و روشهای رسیدن به این اهداف برای افراد مختلف متفاوت است. بطور مثال فردی که میخواهد تمرینات ورزشی مداوم یا رژیم غذایی سالمی داشته باشد ولی نمیتواند موفق عمل کند. این موضوع نشانه وجود مشکل و نوعی مانع ذهنی در اوست. با کمک اصول NLP این امکان را پیدا میکنیم که موانع فوق را شناسایی و مرتفع کنیم. چرا که اکثر موانع موجود در راه رسیدن به اهداف در درون خود ماست.
نظرات (0)